انديشه اصلاحات درايران قرن نوزدهم و انعکاس آن در سفرنامه هاي ايرانيان(1)


 

نويسنده:دکتر کرامت الله راسخ*




 

مقدمه :
 

قرن هيجدهم ميلادي عصر پريشاني و آغاز نگراني ها براي ايرانيان بود .ظهور سلسله قاجار در دهه آخر قرن هيجدهم نشان از تکرار يک واقع در روند تاريخ اين مملکت دارد.ايران بارها تا مرز فروافتادن پيش رفته است،و آنگاه کسي آمده است .اين ارزشيابي مي تواند براي بسياري غريب به نظر آيد و تاريخ سلسله قاجار به گونه اي ديگر انديشيده ،تحرير و تقرير شده است . براساس اين بينش عصر قاجار دوران سياهي و تباهي کشور و تضعيف دولت و خواري ملت است .اين نگرش به خاندان قاجار به دو دليل پذيرش عام يافت.
اول اين که رضا شاه دچار بحران مشروعيت بود.يکي از مهم ترين استدلالهاي مشروعيت سلسله پهلوي بي کفايتي پادشاهان قاجار به ويژه سه پادشاه آخر آن سلسله بود هر دو پادشاه سلسله پهلوي از هر قدم عملي و نظري براي سياه نشان دادن عصر قاجار حمايت کردند.
دوم اينکه اين وجه نظر مخالفان سلسله پهلوي نيز بود.بيشتر آنها برآمده از جنبش مشروطيت و يا پيروان حرکت قانون خواهي پيش از آن بودند.مهمترين دليل که مشروطه خواهان و پيش از آنها قانون خواهان براي توجيه مبارزه خود عليه قاجار مي آوردند ،ناتواني پادشاهان قاجار و شيوه حکومت استبدادي ايشان بود.نقد کنندگان سلسله قاجار دربسياري از جهات حق داشتند ،اما نظرات اينها در موارد بسياري عيني نبود.نگاه ذهني به تحول تاريخي در اين دوره مانعي در فهم دگرگونيها در اين عصر داشت.نظر سازان نزديک به دربار پهلوي توجه نداشتند ،که مهمترين بستر ايدوئولوژي شاهنشاهي تاريخ است .حمله يک جانبه به خاندان قاجار در واقع به شکلي حمله به کل نهاد سلطنت است.مخالفان آنها نيز به اين موضوع توجه کافي نداشتند که ،مشروطه خواهي نه تنها ساختن است ،بلکه تداوم يک روند است.بستر اين روند تاريخ و آن هم نزديک ترين تاريخ يعني عصر قاجار است.زماني که اين عصر نفي و نه نقد مي شود،به طور طبيعي منجر به تضعيف يکي از پايه هاي نظري مشروطه و مشروطه خواهي يعني تداوم مي گردد.عدم توجه به اين موضوع يکي از دلايل سردرگمي نظري و مانعي در راه طرح منسجم نظريه مشروطه سلطنتي در ايران تا انقلاب بهمن1357بود.

برآمدن سلسله قاجار
 

اتفاقاً عصر قاجار به ويژه دوران چهار پادشاه اول اين خاندان اگر نقدي عيني مي شد،مي توانست براي هر دو گروه مفيد باشد.سه پادشاه اين سلسله يعني فتحعلي شاه ،محمد شاه و ناصر الدين شاه تقريبا تمامي قرن نوزدهم ميلادي بر ايران حکومت کردند.کافي است ،اين سده با يک سده پيش از آن ،سده هيجدهم ،مقايسه کنيم.حتي اگر درخشان ترين دوره سده هيجدهم -دوران حکومت کريم خان زند-را در نظر داشته باشيم ،به روشني آشکار شده است که ايرانيان در سده نوزدهم در مقايسه با سده پيش درخشش هايي نيز داشته اند.اگر بتوانيم بي رحمي هاي آقا محمد خان قاجار به عنوان يک رهبر اقتدارگراي شرقي ناديده بگيريم .بايد او را يکي از بزرگترين پادشاه ايران در سه سده اخير بدانيم . اقدامات مهمي که او در دوران حکومت خود انجام داد و مهمتر از آن اسباب تداوم آنها را فراهم کرد،يکي از مهم ترين عواملي هستند که باعث شدند ،ايران به صورت يک کشور در چارچوب تقريبي سرزمين کنوني دوام يابد.
اول اين که براي جانشيني خود انديشيد.ممکن است ،بسياري از پادشاهان پيش از او براي جانشيني خود انديشيده باشند . اما اين انديشه او با تشخيصي همراه بود که به يک قاعده منجر شد . او تشخيص داد که در ايران آن روز حاملين اصلي حاکميت سياسي قبيله ها هستند. بنابراين براي استحکام نظام حاکم ،وحدت دروني قبيله صاحب قدرت اجتناب ناپذير هستند .ايل قاجار به دو بخش مهم يوخاري باش و اشاق باش تقسيم مي شد.آقا محمد خان پس از آمدن خود را که از اشاق باش بودند،ملزم کرد که با زني برآمده از بزرگان يوخاري باش ازدواج کنند. با اين تدبير انسجام دروني ايل قاجار حفظ شد . اين عمل زيان هايي به همراه داشت ،اما باعث شد ،که جانشيني پادشاه تا حدي قانونمند شود.(1)
اقدام ديگر او ايجاد يک دولت مرکزي و مهمتر از آن اتخاذ تدابيري براي دوام آن بود . اين تدابير توسط جانشينان او تداوم يافت. از آن جمله القاءرسم زشت کشتن و ناقص کردن افراد خاندان سلطنت است. اين اقدام با فرستادن فرزندان پادشاه به فرمانروايي ولايت در عصر فتحعلي شاه انسجام و تحکيم يافت.
سومين اقدام او آغاز کوشش هايي براي تضعيف عشاير بود.عمل انسجام دروني ايل قاجار همراه با کوشش براي تضعيف و در صورت امکان نابودي قدرت نظامي طوايف ديگر بود.خطري که تا عصر قاجار هر حکومت مرکزي را در ايران تهديد مي کرد،شايد همين اقدامات پادشاهان قاجار که در اوايل قرن بيستم کارشناس آلماني «امور حقوقي دولت »استمرار کشور ايران در چارچوب تقريبي سرزمين خود را ناشي از وجود سلسله قاجار بداند.(2)
چهارمين و مهم ترين اقدام او پايان دادن به آشوب ها و تأمين و حفظ آرامش نسبي بود، که توسط جانشينان او در قرن نوزدهم تا اندازه اي حفظ شد.اين امر باعث جان گرفتن دوباره شهرها و رونق گرفتن زندگي شهري شد. اين اقدامات همان طور که در تاريخ اقتصاد ايران در قرن نوزهم آمده است .عامل مهم براي آغاز فعاليت اقتصادي و کوشش براي اصلاح نظام اداري و اقتصادي ايران بود.(3)

باليدن روحانيون
 

آرامش شهرها زمينه را براي تقويت روحانيون شيعي فراهم کرد.روحانيون شيعه در سايه آرامش شهرها فرصت يافتند،زير بناي اقدامات نظري سيد محمد باقر بهبهاني را در قرن هجدهم براي اسقرار نهايي شيعه اصولي و جا انداختن اصل تقليد به عنوان يکي از پايه هاي اعتقادي شيعيان محکم کند .تبلور فردي اين تداوم را در شخص شيخ مرتضي انصاري مي بينيم که در اصل تقليد ،اصل مرجعيت را جان تازه بخشيد. او در واقع پاسخ سازماني به يک کوشش نظري داد ، تا روحانيت بتواند در آينده زير پرچم مرجعي واحد و يا چند مرجع سرشناس وارد حوزه سياست شود.عجيب نيست که تقريباً دو دهه پس از مرگ شيخ مرتضي انصاري ما شاهد ظهور سيد حسن شيرازي و درگيري عيني و يا فرضي او در ماجراي رژي هستيم.
باليدن روحانيت در قرن نوزدهم امري طبيعي به نظر نمي رسيد . چون تلاش دولت از آغاز اين قرن در جهت اصلاحات با الهام گرفتن از اروپا بود.اما تأمين آرامش شهرها فضا را براي فعاليت مجدد روحانيون که بعد از اضمحلال دولت صفوي ضعيف شده بودند ،مناسب کرد.از اين روي از آغاز اين قرن شاهد دو فرايند موازي اما متناقض در کنار يکديگر هستيم.اول کوشش دولت ،دربار و سپس اصلاح طلبان براي اصلاحات که ناشي از تأثير «بيروني»بود.دوم گسترش قدرت روحانيون و کوشش آنها براي جلوگيري از اصلاحات به شيوه غربي و نفوذ عنصر «بيروني»به درون جامعه که به طور عمده ناشي از تحولات «دروني »بود. از آغاز تا عصر مشروطيت از سوي افراد مختلف کوشش هاي نافرجام و بي ثمر بسياري انجام گرفت تا بين عوامل «بيروني»و تحولات «دروني»نوعي ارتباط ايجاد شود و فصول مشترک ميان اين دو جريان کشف شود.مشکل در اينجا بود که در آن عصر ،به جز تقليد از غرب ،چشم انداز ديگري از اصلاحات ديده نمي شد.روشن بود، که خاستگاه چنين اصلاحاتي ناشي از تحولات دروني جمعه ايران نبود،اما انگيزه ها و تمايلات مخالف چنين اصلاحاتي ناشي از مناسبات اجتماعي -سياسي حاکم در ايران بودند. بايد به دو ويژگي «دروني »بودن مخالفات با اصلاحات ،و «بيروني »بودن تمايلات اصلاحي توجه کافي داشت ،چون دو گفتمان عمده در ساختمان نظري اين نوشته خواهند بود . اما فعلاً از افشاي اين «اهميت»خودداري مي کنيم ،تا فرصت براي صغري و کبري چيدن باشد و بتوانيم به داستان خود ادامه دهيم.

نخستين کوشش ها براي اصلاحات
 

استقرار سلطنت قاجار همزمان با چالشي براي ايران و جهان بود.غرب در جلو هاي گوناگون نظامي ،صنعتي ،سياسي و فرهنگي آرام اما مداوم به مرزهاي ايران نزديک مي شد و رهبران ايران را نگران و پريشان مي کرد .اين نگراني و پريشاني در وهله اول در پادشاه و دربار ديده مي شد.آنها با پديده اي ناشناخته روبرو مي شدند و بر جامعه اي پريشان و درمانده حکم مي راندند .جامعه اي که با مسئله توسعه آشنا نبود و دغدغه آن را نداشت براي همين آنها احساس تنهايي مي کردند.(4)جلال و جبروت غرب در آغاز در ذهن درباريان به صورت توپ روسي هويدا شد.قبل از آن که آقا محمد خان سفر دوم خود را به گرجستان آغاز کند ،به وي خبر دادند که لشکريان روس با هشتاد هزار سپاهي و صد اراده -ارابه توپ به آن اقليم نزديک مي شوند. اين خبر باعث نگراني وي شد. او نگران توپ ها بود :«پيش از مرگ يکاترين (کاترين دوم )شبي که هوا بسيار سرد بود در کنار آتش نشسته بود و با انبري آتشها را پس و پيش مي کرد و تمام شب را در اين حال بود و چون روز شد با خشم تمام انبر را در ميان منتقل کوفت و چنانچه آتشها در اطاق پراکنده شد و گفت :اي خداي قاهر يا او را بکش يا مرا از ميان بردار و چند روز بعد از خبر مرگ را به او رساندند »(5)اين نگراني آقا محمد خان جلو هاي گوناگوني يافت و همچون ميراثي در بين اسلافش دست به دست شد. امروز ما وقتي تاريخ عصر محمد شاه (1848-1834)و کوشش صدر اعظم او ميرزا آقاسي را براي ساختن توپ مي خوانيم با تحقير ،افسوس و استهزا به بغرنج نگاه مي کنيم .ناديده مي گيريم که توپ روسي براي درباريان آن عصر نمادي از برتري غربي بود . ساختن توپ نوعي پاسخ درباري به بغرنج توسعه بود. براي همين آقا محمد خان دچار همان نگراني شد،که ما هنوز جلوه هاي آن را مشاهده مي کنيم.نگراني از پديده اي که نمي شناختيم و هنوز کم مي شناسيم بازتابهاي گوناگوني به دنبال داشته است.(6)نخستين پاسخ به اين نگراني کوشش براي شناخت اين پديده بود.از آغاز قرن نوزدهم براي بسياري در دربار و حواشي آن روشن بود که پيشرفت هاي نظامي غرب از پشتوانه انديشه ،نظام اداري ،سياسي و اجتماعي مستحکمي برخوردار است ،که بايد شناخته شود .دعوت از کارشناسان اروپايي به ايران ،اعزام محصلان ايراني به اروپا و سفر سران حکومت به آن سامان راهکارهايي بود که براي شناخت اين پديده جديد به نظر مي رسيد. موازي با اقدامات بالا کوشش کردند،روابط خارجي خود را فعال کنند و در صورت امکان از اختلاف موجود بين دول اروپايي براي به دست آوردن زمان بهره مند شوند.يکي از راه هاي فعال کردن ديپلماسي فرستادن نمايندگاني به اروپا بود .بسياري از اين افراد شرح سفر و مأموريت خود به خارج را نوشته اند. همين سفرنامه ها منبع خوبي براي پژوهش پيرامون تحول انديشه سياسي و جنبش قانون خواهي در ايران است. ما نيز براي آن که چگونگي شکل گرفتن انديشه اصلاحات و قانون خواهي را در قرن نوزدهم دنبال کنيم به بررسي کوتاه سفرنامه چند اروپا ديده ايراني مي پردازيم.

پی نوشت ها :
 

*عضو هيأت علمي دانشگاه آزاد اسلامي واحد جهرم
1-يکي از زيانهاي اين شيوه در آن بود ، که وليعهد ها کوشش مي کردند ، براي حکومت آينده خود تضمين خارجي به دست آورند . اين فرآيند از عصر اولين جانشين آقا محمد خان يعني فتحعلي شاه آغاز شد . در بند چهار قرارداد گلستان و بند هفت قرار داد ترکمنچاي سلطنت آينده عباس ميرزا توسط روسها تضمين شده است (سعيد نفيسي ، 1366: تاريخ اجتماعي و سياسي ايران ، ج اول ، ص258و ج دوم ص182).
2-Greenfieid, James ,1940: Die Verfassung des persischen staates, Berlin : verlag von Franz Vahlen
p.3-4
3-عيسوي ، چارلز (ويراستار )،1362: تاريخ اقتصادي ايران ، عصر قاجار 1332-1215ق،ترجمه يعقوب آوند ، تهران : گستره .
4-شايد بتوان يکي از روشن ترين نمونه هاي اين تنهايي را در اين نوشته امير کبير ديد که قبل از مرگ به ناصرالدين شاه مي گويد :« خدا به شما دلتنگي ندهد زيرا خيال مثل درختي است که از خود کرم بيرون مي آورد ، و کم کم مي پوساند تا به جزيي صدمه اي تمام شود» (آدميت ، فريدون ، 1361 : امير کبير و ايران ، چاپ ششم ، تهران ، خوارزمي ، ص48)
5-سعيد نفيسي ، 1366: تاريخ اجتماعي و سياسي ايران ، جلد اول ، ص69.
6-يکي از بهترين نشانه هاي اين بازتاب را در عرصه تاريخ نگري مي توان ديد . اين گونه تاريخ را مي توان با عاريه گرفتن يک واژه از فوکو « تاريخ نگاري ديگر » يا « تاريخ نگاري وارونه » يا با عاريه گرفتن يک واژه از کوپر « تاريخ پردازي » ناميد . چرخ اين نگرش تاريخي بر دو محور مي گردد : اول ناچيز شمردن دست آوردهاي خود به ويژه در دو قرن اخير و سياه نشان دادن سايه روشن هاي محدود اما موجود ،دوم ديدن دست غرب در پشت هر بازتاب اجتماعي ، سياسي ، اقتصادي و فرهنگي .« تاريخ نگاري ديگر » ناشي از مناسبات خاص اجتماعي و حالت ويژه رواني حاصل آن است . شناخت « تاريخ نگاري ديگر » احتياج به تشريح ، توضيح و بررسي دارد . شايد يکي از علل مهم آن نبود اعتماد به خود در بين مردم و انديشه ورزان ايراني در برابر غرب در 200سال گذشته باشد . نتيجه اين بي اعتمادي ترس و به تبع آن خشم است . بي اعتمادي به خود در تاريخ نگري و انديشه ورزي انديشه ورزان ايراني به يک اصل تبديل گرديده است . باي نمونه ماجراي قرار داد گلستان و ترکمنچاي را به خاطر مي آوريم و همواره سروران آن عصر را مقصر مي دانيم . اما فراموش مي کنيم که قرار داد گلستان به دنبال دست کم پنج سال جنگ و گريز با بزرگترين ارتش زمان بود . ارتشي که در همان سالهاي قرار داد گلستان تمامي ارتش هاي اروپايي را از سرراه خود برداشت و تا پاريس پيش رفت . در آثار آنهايي که ماجراي فرستادن صابون به جاي گلوله و وقايعي نظير اين ، مرتب تکرار مي شود . از قول سردار روسي مي خوانيم که سربازان ايراني با شمشمير و تفنگ از سر اجبار تا بالاي سر توپ هاي روسي پيش مي رفتند . اين شيوه جنگ و مقابله پاسخي کهنه به پرسشي نو بود . عصر امپراطورهاي شرقي حتي بيش از شاه عباس صفوي رو به پايان گذاشته بود . اين رو او مي دانست ، به همين جهت براي شناخت پديده نو کوشش نافرجام از خود نشان داد . آن دسته بزرگ از انديشه ورزان ما که امروز بي اعتمادي به خود را دروني کرده اند و از تحقير به نفي رسيده اند ، بدون آن که نقد کنند بايد توجه داشته باشند که از ديد صرفاً نظامي چند سال جنگ در برابر ارتش آن زمان روسيه حتي اگر منجر به شکست شود ، يک دست آورد است . جامعه در 200سال گذشته لنگان ولي متحول بوده است . تاريخ ما همراه با شکست است ، اما سبب سرافکندگي نيست . نيازي نيست ، تحقير را تا سطح فلسفه ارتقاء دهيم . نيازي هم به دروني کردن اين حقارت و کرنش 200ساله با توجيه هاي مرامي و تاريخي در برابر روسيه نيست . دست آوردهاي بسياري براي سرفرازي باقي است بايستي از تحقير به نقد رسيد و نه نفي . البته بايد به آنهايي که بي اعتمادي را تاريخي يا فلسفي مي کنند تا حدي حق داد . استبداد اجازه نقد همراه با انديشه را نداده است ، و به همين سبب راه براي افراط گري همواره بوده است شايد همين باعث شده است ، که ايران يکي از محدود امپراطوريهاي باستاني باشد که گر چه بيمار اما هنوز زنده است .
 

منبع:
فصلنامه علمي-پژوهشي ( ويژه نامه علوم سياسي )